سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

مردی که با مشت بر سر همسرش زد و تکرار ...!!

همیشه خوانده ایم که تاریخ تکرار می شود! گویی حادثه ها و رخدادها با آدمهای مختلفی بازسازی می شوند تا عبرتهای ثابتی باقی بماند!

آنچه را  نقل خواهم کرد  برادر بزرگواری برایم بازگو کرده است که سالها در بخش دیالیز بیمارستان کار می کند و اکنون مسئول این بخش است!

می گفت:

سالها پیش از کنار اتاقی که خواهران  دیالیز می شوند ؛ عبور می کردم که تصادفا صحنه ای را دیدم. گویی به من الهام شد که این را ببین و به خاطر بسپار!(سیوش کن!)

دیدم مردی با مشت بر سر همسرش زد و گفت:

کی میمیری تا از دستت راحت شوم؟!!

آن دوست چیز دیگری نگفت و نگفت آیا آن زن بیمار گریست؟! بغض کرد؟! سکوت غمبار داشت؟!

شاید غیرت مردانه اش اجازه نداده بود که آنجا بایستد و یا چیزی بگوید!

آن دوست قسم یاد کرد که چندین سال بعد واقعه دیگری را با چشمان خودم دیدم که:

آن زن بیچاره مُرد و آن مرد؛ زن جوانی گرفت و دست انتقام الهی آن  مرد را به بیماری کلیوی دچار کرد.

روزی تصادفا دیدم که زن جوان با مشت بر سر مرد نگون بخت می زد که:

کی میمیری تا از دستت راحت شوم؟!!

--------------

سختیها و بیماریها آزمون بزرگ ماست! وقتی سختیها بر بستگان یا همکاران یا همسایه هایمان چون طوفانی هجوم آورد و صبر ما  در پرستاری یا دستگیری یا هر نوع کمکی که می توانیم بکنیم؛ به مرور زمان تمام شد و خستگی امان ما را برید؛ برای آرام شدن و خونسردی بیاد یک اصل بیافتیم:«تکرار تاریخ!!!»