سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

این شخص چه کسی بود؟!

بسم الله الرحمن الرحیم 


این شخص چه کسی بود؟! 


بعضی وقتها رویدادهایی را می خوانیم و یا از افرادی که به آنها اعتماد داریم می شنویم که باور آن سخت است اگر تجربه نکرده باشیم و در عین حال می تواند پذیرفتنش آسان باشد اگر رویدادهای مشابه و غیر قابل باور در زندگی خودمان هم اتفاق افتاده باشد. 


آنچه خواهم گفت درباره شهید سید علی اندرزگو ست که از مبارزین قبل از انقلاب است و در آن زمان نیز به فیض شهادت رسیده است. راوی این داستان نیز مرحوم سید علی اکبر ابوترابی آن دلاور مرد آزاده است. 

-------------------------

 

شهید اندرزگو می گوید: 


بواسطه مبارزاتی که با رژیم گذشته داشتم؛ در سراسر ایران بدنبال من بودند تا مرا دستگیر کنند! به ناچار به سمت خاک افغانستان فرار کردم! در بین راه ودر مرز؛ به رودخانه وسیع  و عمیقی رسیدم.  

قبلا به من نگفته بودند که چنین رودخانه  بزرگ و عمیقی وجود دارد و آب موج می زند!
هیچ راهی برای برگشت نبود چرا که صد در صد دستگیر می شدم! 


همانجا متوسل به آقا امام زمان (عج الله تعالی فرجه) شدم. به آقا عرض کردم:
آقا جان! اگر من تنها باید گرفتار می شدم؛ حرفی نبود! اما این زن و بچه توی این بیابان و در غربت گرفتار شده اند! عنایتی کن مولاجان! 


در همان لحظات بود که اسب سواری رسید و از ما سوال کرد:
اینجا چه می کنید؟!
گفتم: می خواهیم از رودخانه عبور کنیم.
اسب سوار بچه را بلند کرد و جلو خودش سوار کرد و به من هم گفت که پشت سرش سوار شوم و خانمم نیز پشت سر من سوار شد و اسب داخل آب رفت!
اسب شنا کرد و مار ابه آن طرف رسانید! 


وقتی به آن طرف آب رسیدیم به سجده افتادم و خدا را بواسطه لطفی که کرده بود در سجده؛ شکر کردم.
از سجده که بلند شدم گفتم خوب است بیشتر از آن مرد اسب سوار تشکر کنم اما با کمال تعجب دیدم که هیچ سواری نیست! 


با خودم گفتم  خوب است لباسهایمان را دربیاوریم تا خشک شود! اما دیدم هم لباسهای من  و هم کفش و چادر همسرم خشک است و انگار رطوبت هم ندیده است!! 


با صدای بلند شروع به گریه کردن کردم!
همسرم علت گریه را پرسید!
گفتم: اگر تا به امروز حدا را به چشم ندیده بودم امروز واقعیت آن برایم مجسم شد! به کفش و لباست نگاه کن! آیا قطره ای آب می بینی؟! 


همسرم نیز مانند من گریان شد! 

-------------------------

این عجائب معمولا در سختیها رخ می دهند یعنی در زمانی که انسان از همه امید های کاذب، ناامید می شود و بطور فطری رو به سوی آن قدرت لایناهی و با کرامت می رود! 


 یا صاحب الزمان ادرکنی
ای مهدی ! ای عزیز فاطمه! به فریادم برس! 


اللهم الرزقنا رویته

آنچه دوستان اهلبیت را بیشتر از سایر آدمها امید و دلگرمی می دهد وجود یک امام زنده است که هر وقت و هر کجا گرفتار شدیم و هیچ فریاد رسی نیافتیم می توانیم او را صدا بزنیم و بگوییم: 
نظرات 1 + ارسال نظر
فرهاد سیمین یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:45 ب.ظ http://siminfar.persianblog.ir

سلام
اللهم الرزقنا

سلام
آمین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد