سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

سلام من که رساند به یار مهربان من!

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام من که رساند به یار مهربان من!

مولای من! 
نه در خود لیاقتی میبینم که بگویم قبولم کن؛ و نه در خود آنقدر قساوتی میبینم که ناامید از مهرت شوم!
مولای من!
 سالهای طولانی گذشت و چشم غبار آلود دوستان شما آنقدر روشنی نیافت تا به آفتاب ظهورت روشن شود و دلهای غفلت زده شان آنقدر نرم  نشد تا فرجت را تنها از خدا استغاثه کنند و اکنون زمانی ست که این غبار ها و غفلت ها به اوج رسیده و در عوض هوشیاری بیشتر؛ به فراموشی بیشتر رسیده ایم! 

میدانها را تا چند روز دیگر آذین بسته یا خواهیم بست و شربت ها و شیرینی ها را توزیع خواهیم کرد اما نه برای شما!! برای خودمان! برای شاد شدنمان! وگرنه قلبهایمان از هم جداست!

بدبختانه نمیدانیم که این چه شادی ست که صاحب ندارد! این چه قومی است که مولا ندارد و هرچه میکشیم از نفاق و هر چه میکشیم از دوروئی و دو رنگی؛ و هر چه میکشیم از جدا بودن قلبهایمان؛  از غیبت و فراق شماست!

مولای من!

 چه کنم؟! چه کنم با دلی که به بیراهه می رود؟! چه کنم با قلبی که صادقانه به تو دل نمی بندد؟! چه کنم با دستانی که در یاری ات از هم اکنون لرزانند؟! چه کنم با پایی که در پیمودن راهت از هم ا کنون   لنگان است؟! چه کنم از چشمانی که خطاکارند؟! چه کنم از گوشهایی که چون چهار پایانند!!(اولئک  کاالانعام بل هم اضل...)
مولای من! آقای من! عزیزمن! دلبندم! عشق من!
عشق شما عطیه ای الهی ست و گرنه این ذره ی ناچیز و بی مقدار؛ صاحب آن نبود!

مولا جان!

محبتت را در کودکی و از سینه مادر گرفته ام و گرنه محبوب های دروغین جایی برای محبوب حقیقی نمی گذاشت!
مولای من!
 یاد شما از دعای شماست و گرنه یاد هزاران آرزوهای رنگارنگ همه لحظه هایم را پر می کرد و برایم آبرویی به پیشگاهت نمی گذاشت!


مولای من! چه کنم! چه کنم با این رسوائیها ! چه کنم با این دردهایی که به فکر چاره اش به جدیت نبوده ام؟!
فرزند فاطمه!
گل خوشبوی نرگس! یادگار امام عسگری!
ای تنها ذخیره خدا برای بشر!

چه کنم با دلی که خاشع نمی شود ؟! و قلبی که صادقانه دل نمی بندد؟! چه کنم با نفسی که اطمینان نمی پذیرد و تردیدی که پایانی ندارد؟!

چه کنم با یقینی که به کمال نمی رسد؟! و علمی که مرا سود نمی دهد؟! و مالی که برای آخرتم ذخیره نمی گردد؟! و سودایی که در دنیا و در عقبا مرا طرفی نمی بندد؟!
مولای من! عزیز زهرا و علی! ای همه بود و نبود من روسیاه! وای بر من اگر توجهی نکنی!  وای بر من اگر عنایتی نکنی!
حاشا! حاشا و کلا که شما زاده کریمانی و از نسل بزرگ زادگان!
مولای من!
روی سیاهم  را بپذیر! دل بیقرارم را بپذیر! سیلاب اشکهایم را بپذیر! سیمای شرمنده ام را بپذیر! شیفتگی و شیدایی ام به مادرت فاطمه سلام الله علیها را بپذیر! سلام های روز و شب مرا بپذیر! آرزوی کهنه دیدارت را بپذیر!.....

مولا جان!
ای عصاره همه خوبی های عالم از ابتدا تا انتها!
ای زیباترین گل همیشه بهار!
چشمه همیشه جوشان عشق به خدای متعال شمائید! ریسمان محکم اتصال فرش به عرش شمائید! نور همیشه جاری از « الله نور السموات و الارض» شمائید!

مولا جان!به شیوه یاران اجداد طاهرینت می گویم:
پدر و مادرم به قربان شما و جان بیمقدار و ناقابلم هزاران بار به فدای شما!

مولا جان اکنون به شیوه خودم می گویم:
مولای من!
دست و قلمم , پای و راهم؛ دل و عشقم؛ عقل و فکرم؛ اشک و ذکرم؛دعا و امید اجابتم؛ استغاثه و امید و رجایم و ... خلاصه هر آنچه که در این عالم از دعای شما دارم.... همه و همه به فدایتان!

مولا جان! جان مادر پهلو شکسته ات ما را بپذیر!


++++++
سلام من که رساند به یار مهربان من!