سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

چاقو تیز کن!

بسم الله الرحمن الرحیم


چاقو تیز کن!


همینطور مات و مبهوت نگاهش میکردم. یک دستگاه کوچک دستش بود و با خنده می گفت: چاقو تیز کنِیه!

در زمانه ای که کسب و کارها اینترنتی شده و هزار راه و روش برای بدست آوردن لقمه نانی شاید آسانتر فراهم شده این مرد میانسال دستگاهی را به دست گرفته و زنگ خانه های مردم را می زند و می خواهد چاقوی خانه ها را تیز کند! آخه عزیز من انتهای رسالتی که چاقوهای زمانه ما انجام می دهند پوست کندن سیب زمینی و پیاز است و با این قیمت گوجه، حتی توفیق خرد کردن این فقره نیز از انها سلب شده چه برسد به جناب مرغ و گوشت گوسفندی !

از شوخی که بگذریم دلم سوخت و گفتم این مرد حتما بسم الله اول صبح گفته و با امید؛ زنگ خانه های مردم  را می زند و اگر چاقوی خانه ی ما که تیز است تیزتر شود دردی از ما دوا نشود لا اقل برای این بنده خدا  نان و نوایی فراهم می شود.


البته زمان دوری(شاید سی سال قبل) را بیاد دارم که این شهر پر از دار قالی های دست باف بود و به جهت خرید عمومی و صادرات خوب ؛ این قالی ها برای مردم شهر کسب و کار پر رونقی را فراهم می کرد اما با تهاجم فرش ماشینی و پیدایش رقبا در سایر کشور ها این صنعت رخت بر بست. چون قالی بافی به چاقوی تیز نیاز دارد در ان سالها افراد زیادی چاقو تیز کن بودند! دستگاهی را سوار بر موتور گازی می کردند و هر خانه حداقل پنج چاقو برای اینکار داشت که شغل مکفی به نظر می رسید.


-----------------------------

چاقو ها را به دستش دادم بدنبال پریز برق در کنار درب  خانه  می گشت. این چاقو تیز کن مدرن شده بود و نیروی محرکه را نیز از من طلب می کرد که ان هم موجود نبود. مایوسانه رفت!

از دور نگاهش می کردم. نا امیدانه زنگ چند خانه را می زد و هرگاه صدایی از آیفونی بلند می شد به سمت آن می دوید تا اعلام شغل کند.اگر پیرمرد بود می گفتم شاید عمری را با این شغل سر کرده و نمی تواند شغل دیگری برود اما او میانسال بود و امکان تغییر شغل داشت و لازم نبود ملتمسانه به این طرف و ان طرف بدود و دست اخر هم کسی چاقویی برای تیز کردن نداشته باشد. داشتم او را سرزنش می کردم که درب خانه قدیمی باز شد و فردی با چندین چاقو با هیبت چاقوی قالی بافی  (نه چاقو کشی) بیرون آمد.


اکنون خودم را سرزنش می کردم. روزی دست خداست. شاید از صبح تا شب بدود اما در این زمانه که کار کم است همینکه غیرت به خرج می دهد تا نانی برای اهل و عیالش ببرد او از هزار آدم شریف دیگر شریفتر است و نانش حلال تر.

hassansanei@gmail.com

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد