بازی رئال و بارسا در مسجد!!

بازی رئال و بارسا در مسجد!!


اذانش را که گفت نشست پیش آن یکی! باهم کل کل می کردند درباره بازی امشب بارسا و رئال! شاید بعد از اذان مستحب است کُری خوانی از نوع فوتبالیش!
حاج آقا که آمد تکبیر گفت؛ او هم آمد به صف اول و تکبیر گفت.
در فرهنگ ما همیشه اینطوری بچه ها اهل مسجد می شوند. یعنی با انجام یک وظیفه ی ساده در مسجد مثل تکبیرگفتن یا اذان گفتن، اهل مسجد و جماعت می شوند. درست مثل قدیمها!
نماز که تمام شد رفت پیش اون یکی و دوباره کُری خوانی شروع شد که امشب رئال میبره یا بارسا! چه خبره ال کلاسیکو! چیکار میکنی فلانی با توپ و فیسالی با دریپل!
پیرمرد خوش مشرب بغل دستی به من گفت: ببین! بعد از نماز؛ بجای تعقیبات، چه چرت و پرتهایی میگن!
ومن هم طبق معمول با لبخند از جواب دادن طفره رفتم! کمی دمغ شد و گفت: آخه مسجد جای این حرفاست؟! فوتبال؟!
زیر لب گفتم: سخت نگیر!
سری تکان داد و گفت: والا ما به سن و سال اینها که بودیم یک ساعت دوساعت پیش منبرها مینشستیم و چیز یاد میگرفتیم! حالا اینها را ببین!
گفتم: حالا فرق کرده. اینها کلی چیز توی کتابهاشون یاد میگیرن!
گفت: الان نشونت میدم!
یکی از بچه ها را صدا زد! هنگامی که او می آمد زیر لب می گفت: حالا ببین چی تو کتاباشون یاد میگیرن!
پسر بچه که رسید پرسید: نماز آیات رو بلدی؟ چجوری میخونن؟!
پسر بچه با بی میلی و بی تفاوتی گفت: نه که بلد نیستم! و دوید بسمت اون یکی که داد میزد:بیا بریم بیچاره! امشب بارسا سوراخه!
و هر دو دویدند به سمت خارج مسجد. پیرمرد دوباره نگاهی به من کرد و گفت: دیدی حق با من بود! نه چیزی بلدند و نه احترام به بزرگتر  میذارن!
—---------------------
بسیار دیدم پیرمردهایی را که تحسین برانگیزند! و چیزهای زیادی از آداب دینی را که از قدما آموخته اند با ذکر جزئیات تعریف می کنند. آنها در زمان خود، نه سواد داشتند و نه فن آوری! و اگر چیزی هم بوده تحت اختیار آنها نبوده! اما به عشق یادگیری؛ ساعت ها پای منبرها می نشستند و می آموختند.
اکنون زمان دیگری ست! حوصله ها کم شده! ذائقه ها فرق کرده! اما همان روشهای جذب جواب می دهد. باید به بچه ها در مسجد مسئولیت سپرد و متفاوت بودنشان را پذیرفت!
@hassansanei