سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

مرد حمالی که بوعلی سینا را شرمنده کرد!

متاسفانه دغدغه «انتخاب شغل» به دغدغه «یافتن شغل» تبدیل شده است! و هر فرد از روی اجبار از یک آگهی روزنامه یا با یک آشنا؛ شغلی را پیدا می کند و انتخاب؛ معنای خود را ازدست داده است!


شخصا وقتی دوستی یا دانشجویی از من بپرسد؛ به او توصیه می کنم به اولین فرصت شغلی پیدا شده؛ پاسخ مثبت دهد! تا بتواند تجربه کار کسب کند  ودر عین حال مترصد فرصتهای بهتر شغلی باشد!


تجربه تلخی داشته ام که اگر آرمانی فکر کنی و یا کاری را رها کنی به امید آنکه شغل بهتری پیدا میکنی؛ ممکن است مدت زمان طولانی بیکار باشی!


متاسفانه نظام آموزشی ما هم به گونه ای نیست که فرد مهارتی را هم کنار علم کسب کند و این ریشه بسیاری از بیکاری هاست!

---------


چه زیبا گفته شده :

«بعد از دیانت؛ مدرسه ای برای تربیت انسان؛ بهتر از کار ساخته نشده است!»


یعنی کار؛ عامل تربیتی ست! یعنی کار؛ انسان ساز است!


اولین وجه تربیتی کار برای آدمی؛ «عزت نفس» است.  یعنی شغل؛ به آدمی عزت و اعتبار اجتماعی می بخشد و نتنها دیگر فرد احساس پوچی و بیهودگی نمی کند بلکه  درونش احساس بزرگی و بزرگواری میکند!


نکته دیگر آنکه چه بسیار شغل های به ظاهر پستی هستند که شریفتر از شغلهای به ظاهر آبرومنداند! چرا که عزت نفس بیشتری را برای صاحب آن شغل فراهم می کنند!

(فردی را میشناختم که به اقتضاء شغلش؛ در گروه بازی های جامعه؛ ضایع شده بود! و یکی چه جالب برایش می گفت: سیاست همین است! همه فرقه ای به تو می چسبند تا منفعت خودشان را ببرند و درنتیجه تو؛ ضایع می شوی!!)


داستان زیر را از این جهت نقل می کنیم تا ببینیم اگر شغل نه چندان دلچسبی داریم؛ آیا عزت نفس بیشتری داریم یا خیر؟!

---------


می گویند بوعلی سینا در زمان وزارتش مردی را دید که مستراح خالی می کند!(در قدیم از این مواد! به عنوان کود در کشاورزی استفاده می شد!)


بو علی دید در عین حال مرد حمال در حال بارگیری این ماده کثیف و بد بو!!! ؛ شاد وخرامان آواز هم  می خواند!! که:


گرامی داشتم ای نفس از آنت

که آسان بگذرد بر دل جهانت!!

(ای نفس خوشحال باش که دنیا با راحتی برات داره میگذره!)


بوعلی شاید خواست با او شوخی کند و گفت:

(به فرمت  فیلمهای سینمایی تاریخی ؛ به سبک ادبیات قدیم اینرا بخوانید!!!):


«ای مرد!! ترا چه می شود!!  می بینم  شغل شریف و عزتمندی برگزیده ای!!  شغل شریف حمالی!! که انصافا کمبود آن به شدت احساس می شود!!! از آوازت خوشمان آمد! بار دیگربخوان!! »

مرد حمال که از لباس بوعلی فهمید که این لابد وکیل یا وزیری است!( شاید اون قدیما هم آدمهای معروف؛ زمستون و تابستون؛ کت و شلواری بودن!!!!) در جواب بوعلی گفت:


نان از شغل خسیس خوردن!!(شغلی که درآمد آنچنانی ندارد!!) بهتر است از بار منت رئیس بردن!!( شغل پردرآمدی که  تملق گوی  هر کس و ناکسی باشی!!)


بوعلی که به قول ما امروزیها خیط!! شد! کلی شرمنده شد!!

--------


(حالا شما کار و بارتون خوبه!..... خب الحمدلله! از دعای شما کار و بار ما هم خوب میشه ان شاءالله!)