سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

کلاه برداری؛ آخرین ورژن!! (فیلمنامه خیلی معنا گرا!)

جمله زیر در تیتراژ شروع نوشته می شود:

«این فیلم بر اساس دو رویداد واقعی ساخته شده است!»


اپیزود اول: تویی که اول نمی شناختمت!


روز- صد درصد خارجی!- میدان انقلاب


جوانی خسته در گوشه میدان نشسته!(احتمالا طفلک بدنبال یک کتاب بوده و آن را پیدا نکرده!)

مردی حزب اللهی نما! به او نزدیک می شود.

مرد حزب اللهی نما!(خیلی آرام): پیس.. پیس!

جوان خسته: بله! با من بودید!!

مرد حزب اللهی نما!(خیلی آرام): آره! پیس ... پیس!

مرد حرکت می کند و جوان به دنبال او می رود! مرد دست جوان را می گیرد و به داخل کوچه ای می برد!


ادامه سکانس قبل- کوچه ظاهرا خلوت!


مرد حزب اللهی نما!: شناختی!

جوان خسته: نه والا!

مرد حزب اللهی نما!: دست شما درد نکنه دیگه! از برو بچه های دایره مبارزه با مواد مخدریم دیگه!

جوان خسته: خب امرتون؟!

مرد حزب اللهی نما!: آها! می دونی که این مواد افیونی که چنگ انداخته به جوون جوونهای ما و داره شالوده های فرهنگی و بسترهای اصیل تاریخی و هنجارهای عرفی و اعتقادات ملی و میهنی و ...


جوان خسته می پرد وسط حر فهای گوهر بار مرد حزب اللهی نما و با دلخوری می گوید: خُب حالا؟؟!!


مرد حزب اللهی نما!: یعنی چه آقا؟! دارم برات توضیح می دم!

جوان خسته: نه! منظورم اینه که چه خدمتی از ما بر میاد؟!

مرد حزب اللهی نما!: هیچی! فقط می خواستم ببینم که معتادی؟؟!!!

جوان خسته(با دلخوری):یعنی چی آقا؟! معلومه که نه!


مرد حزب اللهی نما!: آخه یه خستگی و افسردگی خاصی توی چهره ات دیدم گفتم که شاید اهلشی!!

جوان خسته: برو بابا ؛ علاف کردی مارا!

مرد حزب اللهی نما!: ببین! خجالت نکش جنس خوبم دارما! جنس مناسب؛ قیمت مناسب!

جوان خسته: تو که می گفتی جزء دایره..


مرد حزب اللهی نما!: ولش کن! چرت گفتم!! ببین مشروب خوب هم خواستی هستا!!

جوان خسته با عصبانیت برمی گردد ولی مرد حزب اللهی نما! دستش را می کشد و می گوید:

ببین! لااقل چند تا معتاد معرفی کن! ما را از نون خوردن ننداز!!


پایان اپیزود اول که اسمش بود:

تویی که اول نمی شناختمت!!

 

اپیزود دوم: رنگ کردن یک پروانه!!


روز – صد در صد داخلی!- اداره مبارزه با لیدرهای هر چی مفاسده!!(اتاق رئیس)


کارمند ساده دل خیلی مودب جلو رئیس سازمان مبارزه با لیدرهای هر چی مفاسده (سَمبَل هَچَم! مخفف آن است!) ایستاده است.


کارمند ساده دل!: قربان نمی دونم اسامی آدمهای فاسدی که با جعل سند و رانت خواری  پول به جیب زدند را مطالعه کردید یا نه!


رئیس "سمبل هچم!": بله! بله! همون گزارشی که یکسال پیش ازتون خواستم  وشما بعد از هفت ماه تحقیق تهیه کردید و حدودا پنج ماه پیش برام آوردید را دارید میگید؟؟!


کارمند ساده دل!: بله قربانتان بگردم!


رئیس "سمبل هچم!": بله! بله! همه اش را خوندم! واقعا دستتون درد نکنه! خیلی این گزارش شما برایم گره گشایی کرد!! آخه ساده دل جان! ما اداره ای هستیم که کارش مبارزه با مفاسده!  خیلی زشته توی چنین سازمانی مفسده بوجود بیاد اونم مفسده اقتصادی!!


کارمند ساده دل!:خُب چی شد قربان!


رئیس "سمبل هچم!": هیچی به همشون تذکر دادم! گفتم اگه از کاراتون دست بر ندارید؛ پدر همتون را در میارم!! اخطار...


کارمند ساده دل می پرد وسط سخنان گوهر بار رئیس "سمبل هچم!" و می گوید:

ولی قربان! اینا دارن کارشون را ادامه میدن!!


رئیس "سمبل هچم!": غلط می کنند غلط می کنند غلط می کنند اینم صد بار!!!... برو جانم کارتو خوب انجام بده و تا میتونی لیست آدمهای فاسد را بیار که هنوزم لازم دارم!!

کارمند ساده دل خوشحال در را می بندد و از اتاق رئیس خارج می شود!


رئیس گوشی را بر می دارد وبا کسی که هویتش در فیلم اصلا معلوم نمی شود!!  مشغول مکالمه تلفنی می شود!


رئیس "سمبل هچم!":« الو – آقای .....(گفتیم که هویتش هیچ وقت معلوم نمیشه!!) آقا چند بار گفتم که دم به تله این ساده دل ندید! این گیر داره! درصد تعهدش خیلی بالاست!.... آره! ....  بابا من اول اینکارو بهش دادم تا شماها را شناسایی کنه تا من پور سانت خودمو بگیرم!!.... آره!.... این هنوز خوابه و اینو نفهمیده! بیچاره!!...... آره!..... راستی درصد ما بالا میره!..... بابا همه چی گرون شده اون وقت پورسانت ما گرون نشه!!... آره!.... منم آره!.... شماهام آره!.... عجب !»


تصویر فید اوت می شود.


پایان اپیزود دوم که اسمش بود:

رنگ کردن یک پروانه  !!


تیتراژ پایانی با صدای محمد اصفهانی(واسه نونه! واسه نونه! تا به کارش تو بخندی! که اگه اینو بدونی! تو به دلقک نمی خندی!).