سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

زن زیبایی که عاشق مرد زشتی شد!

مرد جوان نگاهی به آینه انداخت و آهی کشید! این لبهای کلفت؛ این صورت پر از جوش و سیاه!! این قد کوتاه و این شکم برآمده که گویی یک متر جلو تر از خودش حرکت می کند! گویی همه زشتیها یکجا در او جمع شده بود!

مرد جوان گوشه ای نشست و به فکر فرو رفت:

«آخه چه کسی حاضر میشه زن من بشه! چه کسی حاضره که دلبر من بشه و یه عمر با یه مرد هیولانما زندگی کنه!»

توی همین فکرها بود که یک زن زیبا که اگر بدآموزی نداشت آنرا برایتان وصف می کردیم جلو مرد زشت قصه ما ظاهر شد و گوشه چشمی تکان داد که یعنی بله...!!

مرد جوان اول فکر کرد که خواب است و روی همین تصور چند سیلی به صورتش زد اما نه! بیدار بیدار بود!

انگار معجزه شده بود  و زن زیبایی عاشق مرد هیولاشکل شده بود!

زن زیبا قدم زنان چون آهویی خرامان جلوش راه میرفت و دلبری می کرد و در آخر با اشاره چشمی به او فهماند که: دنبالم بیا...!!

از قدیم گفته اند که کور از خدا چه می خواهد جز دو چشم بینا! روی همین حساب مرد جوان بدنبال زن زیبا راه افتاد تا....(بگذریم!)

زن زیبا داخل خانه ای شد و پرده حجاب نصف و نیمه اش برداشت و هیجانات کذایی مرد جوان زشت صورت که الان زشت سیرت هم شده بود؛ به اوج رسید!

زن زیبا نگاهی به طبقه بالای ساختمان انداخت و دختر بچه ای را صدا زد!

مرد جوان دیدکه دختر بچه ای به زیبایی همان زن از طبقه بالا پایین آمد و آنگاه  زن زیبا به دختر بچه گفت:

«ببین! اگه امشب هم توی خواب شلوارت را خیس کنی به این آقا غوله میگم  بیاد اینجا و بخوردت!!!»

دختر بچه بیچاره با چشمانی گریان برگشت طبقه بالا!!

سپس زن زیبا به مرد زشت قصه ما رو کردو گفت:

آقا! دست شما درد نکنه! واقعا بچه های این دوره و زمونه را باید ترسوند تا کار خرابی نکنن!!! حالا لطفا  بفرمایید بیرون و دیگه مزاحم نشید!!

-------------

همیشه تبعیت از شهوات؛ خوار کننده است!