سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

باربرِ سیه چُرده!

بسم الله الرحمن الرحیم


باربرِ سیه چُرده!


چهره ای سیاه با ترکیبی ناموزون داشت! چهره ای که وقتی نگاه میکنی فریاد می زند که: من مستضعفم! من بدبختم!!

چهره ای که اگر به هر نقاشی بگویی : یک باربر محروم را نقاشی کن!  عین چهره او را نقش خواهد زد!

اما آن روز بغضی هم در گلویش بود! کارتن های شکستنی که نسبتا سنگین هستند را از عقب ماشین برمیداشت  و در حالیکه نفس نفس میزد و عرق از سر و رویش میبارید به داخل انباری میبرد!


بغض گلویش را هم من توانستم در لحظاتی که با خودش حرف میزد و کار میکرد بشنوم! بغض؛ کاملا صوتی ست و تصویر واضحی ندارد!!

گاهی انگار صدایی غریب از گلویش بیرون می آمد و کلمه ای شبیه باباجو .... از لبانش خارج میشد!

از یکی پرسیدم: چشه؟! امروز کار میکنه اما خیلی غمگینه!

در جوابم گفت: مگه خبر نداری؟ پسرش سرطان داره!

گفتم: اِ .... چند سالشه؟!

گفت: خیلی کم! شاید زیر شونزده سال! .....

بعضی چیزها را آدم درک نمیکند! قربونش برم از مصلحت خدا هنوز کسی سر در نیاورده!

فقر و کار سخت از یک طرف و مریضی لا علاج از طرف دیگر!

چند روز هم بیشتر طول نکشید که بغض های این باربرِ زحمتکش به بار نشست و تو می توانستی خوشه خوشه گریه را کنار قبر فرزندش بچینی!(خدایش رحمت کناد!)


------------------------------------------------------------


به من گفت: میدونی این یارو که رفت چی میگفت؟!

گفتم: چی میگفت؟!

گفت: به من میگه یه کامپیوتر برام ردیف کن که قیمتش تا حدود 2 الی 3 میلیون بشه! چون میخوام ده سال برام کار کنه!

گفتم: مگه براش توضیح ندادی که پیشرفته ترین سیستم را هم که ببنده؛ یک سال دیگه میشه کامپیوتر سابق!!

گفت: چرا گفتم! حتی من بهش گفتم که شیش ماه دیگه این کامپیوتری که میخری دیگه بروز نیست! و لازم نیست الان براش 2 الی 3 میلیون پول خرج کنی! اونم برای چه کاری ؟! برای بازیهای کامپیوتری!

گفتم : میگی یعنی یارو فهمید و بازم اصرار داشت؟!

گفت: آره! خر پوله دیگه!! حالیش نیس!! دارم بهش میگم که من از پول بدم نمیاد اما تو داری پولت را میریزی تو جوب!! اما باز بهم میگه : تو به این کارا  کار نداشته باش!....


------------------------------


گاهی وقتها که استضعاف شدید را از یک طرف و استغنای شدید را از طرف دیگر میبینم؛ کلا سیستم مغزم هنگ میکند!!

با خدا میگویم:

آخه قربونت برم! به یکی اونقده میدی که ببخشیدا ببخشیدا داره بالامیاره!! به یکی هم اونقده نمیدی که از زور گشنگی داره از حال میره!!

توی این فکرها هم که بروم هزار جور فلسفه و منطق هم کسی برایم بیاورد به دلم نمیچسبد وبه اصطلاح توی کِتم نمیرود!!

یکبار همین کارگر زحمتکش را توی بیابون دیدم که راه میرفت! از راننده خواستم که نگه دارد تا سوارش کنیم!

راننده گفت:  نه! این بنده خدا داره پاکتهای پلاستیکی را که باد اینجا میاره و لای تیغ های بیابون گیر میکنه؛ جمع میکنه و میبره میفروشه!

با خودم گفتم: خدایا! اگه اون دنیا بین من  و یا هر آدمی مثل من که خیلی راحتر رزق و روزیشون را بدست میارن با این نوع آدمها که به این سختی دارن رزق و روزیش را بدست میاره فرق نذاری! ..... 


آهان! ..... انگاری جوابم را پیدا کردم! بخدا قسم برای کسی که بخدا اعتقاد داره اما به قیامت اعتقاد نداره هیچ گواه زنده ای بر وجود قیامت و حساب و کتاب آن نمیتوانی پیدا کنی بهتر از اینجور آدمها!

آدمهایی که چهره شون و کار سختشون داد میزنه که:

 ای خوش نشین ها و ای بالا نشین ها!

یه روزی که اسمش قیامته؛ بین من و شما خیلی فرق خواهند گذاشت مثل این دنیا که بین ما خیلی فرق بوده!.....