سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

سلام قولا من رب رحیم

این وعده خداست بر بهشتیان: سلامی از جانب پروردگار مهربان

به برکت چادر خانم فاطمه زهراء(سلام الله علیها)



در منتهی الامال به نقل از ابن شهرآشوب آمده است که امیر المومنین علی علیه السلام محتاج به قرض شد و چادر خانم حضرت فاطمه سلام الله علیها را نزد یک یهودی که نامش زید بود رهن گذاشت تا مقداری جو قرض گیرد.(وای به حال ما اگر ناشکری کنیم!)

 

آن یهودی چادر پشمی زهرای اطهر را به خانه برد و در حجره ای گذاشت! شب که شد زن یهودی دید که نوری از آن حجره ساطع گردیده است که تمام حجره را روشن کرده است!

پیش شوهرش رفت و آنچه دیده بود گفت. آن دو متعجب به سمت حجره رفتند و مشاهده کردند که شعاع نور از آن چادر  ساطع می شود و حجره را روشن کرده است! پس از این کرامت؛ آن یهودی و همسرش خبر به خویشاوندان خویش دادند و به اتفاق هشتاد نفر از آنها به اسلام گرویدند!

 

----------------

 

بنظرم این انوار؛ از جنس نور مادی نیست و همه کس قابلیت  دیدن این انوار الهی را ندارد( والبته همه کس نیز معنویت لازم برای پذیرش حقایق اینچنینی را ندارد!)

 

وقتی اینگونه روایتها را می خوانم (و یا داستانهای مشابه از علماء راستین که افرادی را که بنظر ما غیر قابل هدایت بودند؛ هدایت کردند) به حال خودم تاسف می خورم و غصه ام می شود!!

 

چرا یک یهودی ( و یا در داستانهای مشابه از علما؛ یک آدم لات و اوباش) لیاقت درک انوار مقدسی را پیدا می کند و «آدم» می شود(!!) اما انسانی مثل من نه!! در حسرت «آدم» شدن است!

 

در مقام جسارت به شما خواننده عزیز نیستم اما من به «خودم» شک می کنم که کجای کارم می لنگد!!

 

-----------------

 

یکی  از موضوعاتی که همیشه برایم جالب بوده است داستان آن دسته از آدمهاست که با یک تلنگر؛ تحول اساسی (یا در ریاضیات می گوییم 180 درجه ای!!) در آنها رخ می دهد!( اگر در عرصه نمایش –مثلا سینما- داستان این آدمها که یک شبه کاملا عوض می شوند را بسازند هیچ منتقدی زیر بار نمی رود(!) و همچنان دنبال آدمهای خاکستری می گردد!!!)

 

مثلا در قرآن کریم وقتی ساحران با حضرت موسی علیه السلام روبرو می شوند و متوجه حقیقت کار موسی می شوند فورا به او ایمان می آورند و به تمام وعده و وعید هایی که قبلا فرعون به آنها داده بود؛ پشت می کنند!

 

شاید بگویید : خب! چون آنها حقانیت موسی و خدای موسی برایشان آشکار می شود!

اما من می گویم : نه! چون حقانیت کار موسی برای فرعون و همه فرعونیان هم آشکار می شود ولی آنها انکار می کنند لیکن ساحران با روی باز می پذیرند!

همیشه این تحولات آنی و فوری برای من جای سوال بوده است! انسان حقیقتا موجود پیچیده ای ست؟! چگونه در یک لحظه تصمیم می گیرد به همه آنچه که از دنیا داشته پشت کند و راه کاملا درست و جدیدی پیش گیرد؟


راز این مسئله چیست؟!